سلام بچه هامن این وبوتازه راه انداختم ولی یه وب دیگه داشتم ودارم

اگه دوس داشتید به اون یکیم سربزنید پشیمون نمیشید

اینم ادرسش www.2251376.blogfa.com

 

 

عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است

عشق گوش کردن نیست بلکه درک کردن است

عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است

عشق جا زدن وکنار کشیدن نیست

بلکه صبر کردن و ادامه دادن است

به فکر تنهایی نباش

تنهایی خودش تنهاست … !!!

تنها بهـ فکر کسیـ باشـ کهـ بیـ تو تنهاستـ

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست؟

مثل پیدا شدن یک لبخند

مثل بوی نم بعد از باران ،

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست؟

من به آن محتاجم !

در خاطری که ” تویـــی ” دیگران فراموشند ،

بگذار در گوشت بگویم


” میـــخواهــمــــــــت ” …

این خلاصه ی ،


تمام حرفای
عاشقــــانه دنـــیاست …!!!

براــے نوشتن از تــــــــو قافیه لازم نیست!

زیرآ…

قآفیه هم برآــے وصف تو ڪم می آورد!!!

پس بـے قآفیه…

روـے בفتر בلم…

בر صفحه ــے گونه هایم…

بآ خط قطره ـے اشڪ…

مـے نویسمــ :

♥ ♡ בوســـتت دآرمـــــ بهترینمــــ ♥ ♡

 

آدرس یه چت روم توپ

gapochat.ir

حکایت سپیده

مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر. فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روزت تا پایان روزگار، مبارک باد.

 

                     

دلتنگی چه حس بدی است....

تنهایی چه حس بدی است

کاش...

پاره ای ابر میشدم

دلم مهربانی می بارید

کاش نگاهم شرار نور میشد

اشتی میدادش

و

که دوست داشتن چه کلام کاملی است

و

من...

چقدر دلم تنگ دوست داشتن است!

برات گردنبندی ازجنس گریه خریدم یادت باشه اگه فراموشم کنی گریه هام گردنته

                 

               

 

 

جای من اینجا نیست

جای من گُم شده است

من از این همهمه ی اهل زمین بیزام

دلِ من می خواهد جایی باشم

که در آنجا نباشد هیچ ردّی

از آدمها

که بخواهند

که درکم نکنند

یا که تَرکم بکنند

یا دلم را بشکنند

سرزمینش سرسبز

چشمه هایش پر آب

و درختانی داشته باشد سر به فلک

و در آنجا نوازش بدهند گوشم را

جیک جیکِ گنجشک ها

غُورغُور قورباغه

شُرشُر آبِ روان

و هزاران صدای دیگر

و من با سازِ خودم

نوازش بدهم گوش طبیعت را

و چه کیفی دارد

تک و تنها در آنجا باشم

خانه ام کلبه ای از چوب درختان باشد

و چراغ شبهایم مهتاب

و ستاره های چشمک زن شب

نقاشی کنند

صفحه ی سیاهِ شبهایم را

سلام بچه هاامیدوارم حالتون خوب باشه بنده به علت خرابیه کامپیوترم

مدتی نت نمیتونم بیام همتون رو دوس دارم وازدورمیبوسمتون

بای تاهای دوباره............................

بی وفا

هرچند نمیدانم خوابهایت راباکه شریک میشوی

اماهنوزشریک بی خوابی های من تویی

          http://www.taknaz.ir/ax1/443/2.jpg

تنها راه رسیدن

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هس

میگن عروس رفته تواتاق لباسهاشو عوض کنه هر

چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد

سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی

وناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره

پشت در

داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان

سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی

شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا

مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ

عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده!

همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند.

کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با

خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را

که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر

میداره، بازش می کنه و می خونه :

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه

ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو

لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه

آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم

که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی

علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو

را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟!

گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو

لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟!

کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون

رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو

حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت

داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره

می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره.

روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون

لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون،

یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که

همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی

که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو

سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق

نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم،

تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی

چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم.

علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ

شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات

فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من

نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه

تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره

کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش

خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی

نمیدونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه

تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو

حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم

بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم

ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه

ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم.

واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی

کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید

لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای

نوشتن

ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت.

دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو

بگیر. منم باهات میام

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای

سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه

سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار

پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی

چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی

بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه،

صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم

گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو

سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد

دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی

پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه

پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود.

حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و

مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و

پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه

دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت!

مابقی هر چی

مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که

فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند

 

   

می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟
دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .
دلتو می اندازی زمین . جلوی پای دلبرت . می بینتش . سفیدی و پاکیشو . میبینه چقدر ظریفه. می بینه که فقط واسه اونه که می تپه .
فکر میکنین معشوق بی دل چی کار می کنه ؟
میاد جلو . جلو و جلوتر . به دل عاشقش نگاه می کنه . یه قدم جلوتر میذاره .
پاشو میذاره روش . فشارش می ده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش می ده .
می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه ؟
دل عاشق میشکنه ، خرد می شه . نابود میشه . ولی آسیبی به پای معشوق بی دل نمی رسونه . پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه . بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه می زنه.

                 

امتحانا شروع شده

سلام به همه ی دوستای گلم بچه ها میخواستم بگم که تابعدازامتحانای خرداد

نت نمیام واپ نمیکنم شرمنده ولی روزبعدازامتحانام حتما میام قربون همتون برم

 بایییییییییییییییییی

آهسته بیا

آهسته بیا ،

باز هم که فراموش کرده ای کجا آمده ای
اینجا قلب من است
آهسته ،
این قلب، شکسته…
نگاهی کن ببین درهای قلبم بسته
شاید باز هم بی وفایی مثل تو پشت دیوار قلبم نشسته !
آمده ای که بگویی پشیمانی؟
اما هنوز چند روزی بیش نیست که از آن روز گذشته
آتش دلم همچنان در حال سوختن است ،
بگذار خاکستر شود ، بعد بیا و دوباره دلم را بسوزان
بگذار گونه های پر از اشکم خشک شود ،
بعد بیا و دوباره اشکم را در بیار
آهسته ، قلبم بدجور شکسته
دوباره آمده ای که چه بگویی به این دل خسته
آمده ای دوباره بشکنی قلبم را ،
یا باز هم به بازی بگیری این دل تنهایم را …
بی خیال ، با تنهایی بیشتر رفیقم تا با تو
ای نارفیق هیچ خاطره ی خوشی ندارم از تو
بگذار در حال خودم باشم ،
نه مهربانی تو را میخواهم ، و نه دلسوزی های تو را
نمیبخشم آن قلب بی وفای تو را
بگذار در حال خودم باشم ،
به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم ،
پس بگذار با تنهایی تنها باشم
در خلوت خویش با غمها باشم ،
نمیخواهم دوباره بازیچه دست این و آن باشم
آهسته ، غم سنگینی در دلم نشسته
 

زندگی کوتاه تر از آنست که به خصومت بگذرد و

قلبها گرامی تر از آنند که بشکنند!!

در بستر روزگار آنچه به دست می آید با خنده پایدار نمی ماند

و آنچه از دست میرود با اشک جبران نمیشود..

فردا طلوع خواهد کرد حتی اگر نباشیم!!

پس دستت را در دستم بگذار و چون همیشه دوستم بدار...

Click to view full size image

(گاندی)

 

 

ولنتاین

ولنتاین دیگری در راه  است روزی که تنهایی را به من نهیب میزند.هرجایی که دیدی

 دلت شکست بدون اه منه

هر جا که دیدی همه درها به روت بسته است اه منه

اه منه که داری بد میاری و اه منه که مثل ابر بهاری

خدایا به چه جرمی محکوم به تنهایی و تحمل شکست شدم

 

 

مفهوم عشق

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است .

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد .

از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان .

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است .

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است .

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد .

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست .

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم ربائی هست که قلب را به سوی خود می کشد .

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد .

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود .

از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد .

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد می شود .

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر می گذارد.
ا
ز خودم پرسیدم عشق چیست؟گفتم …………………….
دوستت دارم تا اخرین نفس

نوبت من شده بود

كه معلم پرسید

صرف كن رفتن را

و شروع كردم من

رفتم ، رفتی ، رفت . . .

و سكوتی سرسخت

همه جا را پر كرد

سردی ِ احساسش

فاصله را رو كرد

آری رفت و رفت

و من اكنون تنها

مانده ام در اینجا

شادی ام غارت شد

من شكستم در خود

سهم من غربت شد

من دچارش بودم

بغض یك عادت شد

خاطرات سبزش

روی قلبم حك شد

رفت و در شكوه شب

با خدا تنها شد

و حضورش در من

آسمانی تر شد

اشك من جاری شد

صرف ِ فعل ِ رفتن

بین غم ها گم شد

و معلم آرام

روی دفترم نوشت:

تلخ ترین فعل جهان است رفتن
 
 
 

دوستم نداری...

روز هاست که رفته ای

و عطر نفس هایت هنوز آرامش بخش دلم است

نگاهت در تاریکی خیانت گم شد

و نغمه های شادی ات در دل خاک فراموشی مدفون

کاش لحظه ای باز می گشتی

و آتش بی قرار دل خسته ام را

با دریای نگاه ات خاموش می کردی

خورشید نگاهم بار دیگر طلوع کرد

تا به رویت لبخند بزند

اما تبسم نگاهم از نبودنت محو شد

آسمان این دل بی قرار باریدن گرفت

ولی خبری از رنگین کمان نگاهت نشد

کاش بودی

و نظاره می کردی

در لحظه های نبودنت

ثانیه ها با کوله باری از خاطرات،

خسته و درمانده به دنبال لحظه های با تو بودن می دوند

کاش در دفتر سرنوشت من

نام تو خط نمی خورد

حال که نیستی

یادت درون قلب من ،

خاطرات با تو بودن را زنده می کند

هیچ فکر نمی کردم

به جرم عاشقی اینگونه مجازات شوم

دیگر کسی به سراغم نخواهد امد

قلبم شتابان می زند

شمارش معکوس برای انفجار در سینه ام

و من تنهایی خود را در اغوش می کشم

تنها مانده ام........!؟

 

گمـــــــــان می کـــــردم وقتــــــــی نبــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــاشم

دلـــــت می گیــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــرد


1 روز


1 ماه


1 سال


از رفتنــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــم می گذرد . . .


چه خیـــــال ِ بیهوده ایـــــــ


وقــــتی دلت با دیگریســــــــت ...

عاشقانه

كاش مي شد با تو بودن رانوشت

تا كه زيبا را كشم بر هرچه زشت

كاش مي شد روي اين رنگين كمان

مي نوشتم تا ابد با من بمان


مي روم ديگر شما يادم كنيد

من كه رفتم شما اين غزل ها را دفتر كنيد

مي روم تا دل نبندم دل به خوبي هايتان

باز هم دل بستم وزخمي شدم باور كنيد

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید : چرا مرا دوست داری ؟ چرا عاشقم هستی ؟

 

پسر گفت : نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم

 

دختر گفت : وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی ؟!!!!

 

پسر گفت : واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم

 

دختر گفت : اثبات؟!!!! نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم . شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد اما تو نمی توانی این کار را بکنی !!!!

 

پسر گفت : خوب ... من تو رو دوست دارم چون زیبا هستی

چون صدای تو گیراست

چون جذاب و دوست داشتنی هستی

چون باملاحظه و بافکر هستی

چون به من توجه و محبت می کنی

تو را به خاطر لبخندت دوست دارم

به خاطر تمامی حرکاتت دوست دارم

 

دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد

 

چند روز بعد دختر تصادف کرد و به کما رفت

 

پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت

 

نامه بدین شرح بود :

عزیز دلم !!!تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم ..... اکنون دیگر حرف نمی زنی

 پس نمی توانم دوستت داشته باشم

دوستت دارم چون به من توجه و محبت می کنی ...... چون اکنون قادر به محبت

 کردن به من نیستی نمی توانم دوستت داشته باشم

تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم ..... آیا اکنون می توانی بخندی ؟

 می توانی هیچ حرکتی بکنی ؟ ...... پس دوستت ندارم

اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد در زمان هایی مثل الان هیچ دلیلی برای

دوست داشتنت ندارم

 

آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار؟

نه

و من هنوز دوستت دارم . عاشقت هستم