وقت تفریح
اینجا همه چی پیدا میشه
| ||
|
ما یه همسایه داشتیم که من و داداشم خیلی ازش بدمون میومد. یه روز این خانم مریض شد و مامانم یه جعبه شیرینی خرید که عصر بره ملاقاتش. من و داداشم یواشکی رفتیم سراغ شیرینی ها و دونه دونه لیسشون زدیم و گذاشتیم سر جاش که مثلا خانمه شیرینی های لیس زده ما رو بخوره و ما دلمون خنک شه. عصر مامانم رفت در خونه شون، اما خانمه نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |